نگاهش را به گلـــهای قرمز قالی دوخته بود همه نگاه ها به لبهای قرمزش خیره مانده بود همیشه از دروغ متنفر بود وحالا داشت به خودش دروغ میگفت... برای آخرین بار سرش را بلند کرد... عاقد گفت : برای بار سوم میپرسم ... آیا وکیلم؟ با حسرت چشمانش را برهم نهاد و دروغ گفت...
نظرات شما عزیزان:
عشق ممنوع
درباره وبلاگ
عشق فراموش کردن نیست ،بخشیدن است
گوش کردن نیست ، درک کردن است
دیدن نیست ، احساس کردن است
جا زدن و کنار کشیدن نیست صبر کردن و ادامه دادن است
حتی تنها . . .
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
عشق ممنوع و آدرس
nolovehas.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.