نابینا: مگر شرط نکردیم از گیلاسهای این سبد یکی یکی بخوریم ؟
بینا : آره
نابینا : پس تو با چه عُذری سه تا سه تا می خوری ؟
بینا : تو واقعا" نابینایی ؟!
نابینا : مادرزاد!
بینا : پس چطور فهمیدی من سه تا سه تا می خورم ؟!
نابینا : واسه این که من دو تا دو تا می خورم و تو معترض نمیشی:.
در زبان انگلیسی واژه های
FriEND (دوست)
BoyfriEND (دوست پسر)
GirlfriEND (دوست دختر)
BestFriEND (بهترین دوست)
همگی سه حرف END (خاتمه) را بهمراه دارند.
اما کلمه FamILY (خانواده) سه حرف ILY را دارد که همان مخفف "I Love You" می باشد
و جالب است بدانید :
FAMILY= Father And Mother I Love You
پدران: سگ دو برای نان
بنویس... ... ... ...
بابا، نای نان دادن ندارد
بابا، کار ندارد
بنویس:بابا سهمیه ای برای استخدام ندارد
بنویس :تلاش بی ثمر
آن مرد با الگانس امد
آن مرد باتوم دارد
باتوم درد دارد
درد من برای ان مرد حال دارد
ببخشید
بنویس: درد من برای ان مرد نان دارد
صاحب خانه بابا را جواب کرد
حاج رحیم برای چندمین بار به حج میرود
بابا پول قبض اب ندارد
نقطه سر سطر بنویس در انتها:
بابا دارد دارش را میسازد..
چقدر اذیت میشوم....
هنگامیکه....
با سیگاری در دست....
در میان انبوه جمیت ...
تنهایی قدم میزنم...
و از پشت دود غلیظ سیگارم...
...نگاهی حسرت بار...
به آنها می کنم...
و....
هزاران بار ...
روحم بدتر از...
سیگارم به آتش کشیده میشود...
نوعی حقارت را در چشمانشان میخوانم...
گویی میخواهند...
به من بفهمانن...
که تا چه اندازه خوشبختند...
و اینکه...
تنها سهم من از دنیا...
همین سیگار است...
زن در را باز کرد و مردي با چهره خسته اما خندان وارد شد
مرد: سلام ، سحر برگشته؟
زن : نه هنوز مدرسه ست.چي شده؟
مرد: براش از شهر اون لباسي رو که قول داده بودم خريدم
زن لبخندي از سر رضايت زد و مرد را درآغوش گرفت : حتما خيلي خوشحال ميشه
مرد که بىقرار ديدن دخترش در لباس نو بود آهسته گفت: خدا هيچ مردي رو شرمنده زن و بچه نکنه، بهش خيلي وقت بود قول داده بودم
زن : ايشالا، تو که هميشه سرت بلند باشه، هوا سرده بريم تو بشينيم تا برات چايي بريزم
مرد: ببين سحر چي دوست داره امشب همونو درست كن تا ديگه خيلي خوشحال بشه...
زن که مشغول شستن استکان بود پرسيد: امروز خبري بود؟
مرد: نه، اما تو راه همش داشتم فکر ميکردم آخه بعضي آدمها ماشينهايي سوار ميشن که لاستيکاش تمام سرمايه ي من مي ارزه
زن استکان چايي را به دست مرد داد وگفت : سرمايه ي تو سحره...
مرد لبخندي زد که در همين لحظه صداي در بلند شد و کسي مکرر فرياد کرد: سيداحمد بدو... سيد احمد
بدو مدرسه آتيش گرفته ...
بچه ها سوختن...
عشق فراموش کردن نیست ،بخشیدن است
گوش کردن نیست ، درک کردن است
دیدن نیست ، احساس کردن است
جا زدن و کنار کشیدن نیست صبر کردن و ادامه دادن است
حتی تنها . . .
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
عشق ممنوع و آدرس
nolovehas.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.