جمعه 11 مرداد 1392برچسب:, :: 12:16 :: نويسنده : امید توانا
در گـوشـه ای از اتـاقـی دور
کـودکـی گـریـه مـی کـنـد و اشـک هـایـش را بـر دفـتـر خـاطـرات مـن مـی ریـزد حـق بـا اوسـت مـا نـبـایـد بـزرگ مـی شـدیـم ... مـا نـه قـشـنـگـی گـلـهـا را درک کـردیـم نـه غـم اسـارت پـرنـدگـان در قـفـس را ... کـاش در ایـن سـفـر پـر تـلاطـم .... زنـدگـی را کـمـی بـیـشـتـر مـی دیـدیـم کـاش قـشـنـگی گـلـهـا و اسـارت پـرنـدگـان را بـیـشـتـر درک مـی کـردیـم !!! نظرات شما عزیزان:
عشق ممنوع درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
|||||
|